جدول جو
جدول جو

معنی بن بکت - جستجوی لغت در جدول جو

بن بکت
ریشه خشکیده، شکست خورده، نفرینی که بیشتر در مورد زنان و
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بن بست
تصویر بن بست
کوچه ای که آخرش بسته باشد و راه به جایی نداشته باشد، ناگذاره
کنایه از کار دشواری که راه حل برای آن پیدا نشود
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
دهی است از دهستان ای تیوند بخش دلفان که در شهرستان خرم آباد واقع شده است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(بَ کِ)
شهرکیست بر لب رود خشرت (به ماوراءالنهر از ناحیت چاچ) خرم و آبادان. (حدود العالم). قصبه ایست به فرغانه که آن را بناکث نیز خوانند و سپس نام شاهرخیه بدو دادند. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(بُمْبَ تَ / تِ)
بن بست:
غار بن بسته بود کس نه پدید
عنکبوتان بسی مگس نه پدید.
نظامی (هفت پیکر ص 352).
دل مرا ز خم زلف او رهائی نیست
به در کوچۀ بن بسته هیچکس نزده ست.
صائب (از آنندراج).
و رجوع به بن بست شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بُ)
میمون بن البخت. اصلاً از واسط بود. در خوزستان متولد شد و در هرات اقامت داشت و ظاهراً معاصر ابوعلی بن سیناست. او طبیبی فیلسوف است و منطق و طبیعیات و الهیات شفا را از حفظ داشت و با اهل جاه و مال کمتر آمیزش میکرد. چنانکه ظهیرالملک بیهقی حاکم هرات او را به اجبار و با تدابیری بعیادت مرضای خویش می برد. (شهرزوری) (روضات)
لغت نامه دهخدا
(بَ بَ)
رجوع به بند و بست شود
لغت نامه دهخدا
(بُمْ بَ)
بن بسته. کوچۀ تنگی که بن آن بسته و پوشیده باشد و راه دررو نداشته باشد. (ناظم الاطباء). کوچۀ سربسته. (آنندراج).
- کوچۀ بن بست، در تداول، کوچه ای که راهی بجائی ندارد. از بن دررو ندارد. کوچۀ ناگذارده، مقابل گذارده. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
شاید افتد گذر بوی تو روزی آنجا
کوچۀ غنچه عجب نیست که بن بست شده ست.
تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بد بخت
تصویر بد بخت
بی نصیب، سیاه روز، تیره بخت، فلک زده، بیچاره
فرهنگ لغت هوشیار
دارای برکت دارای افزونی، هر چیز که بیش از تصور افزون آید مثلا غذا پارچه و غیره: (غذای بابرکتی بود که چندین نفر خوردند و سیر شدند و باز زیاد آید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنوبت
تصویر بنوبت
به پستا بدور بطور نوبتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بن بست
تصویر بن بست
کوچه تنگی که بن آن بسته و پوشیده باشد و راه دررو نداشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
به اندازه در یستگی به سنج بر حسب، بعلاقه بمناسبت، بمقابله، بمشابهت. توضیح لازم الاضافه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بن بست
تصویر بن بست
((بُ بَ))
فاقد راه خروج
فرهنگ فارسی معین
بی دررو، تنگنا
متضاد: بن باز، دررو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی فیض
متضاد: پربرکت، بابرکت، فیاض، کم، قلیل
متضاد: زیاد، کثیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از چشم افتاده، طرد شده
فرهنگ گویش مازندرانی
تنبل، کم تحرک، نوعی نفرین است
فرهنگ گویش مازندرانی
از کار افتاده، وامانده
فرهنگ گویش مازندرانی
پس افتاده
فرهنگ گویش مازندرانی
گردوی ریز
فرهنگ گویش مازندرانی
مأنوس، رام
فرهنگ گویش مازندرانی
منقرض شدن، از بین رفتن، پایین افتادن، به زیر افتادن، زیر
فرهنگ گویش مازندرانی
یکه خوردن، جست و خیز
فرهنگ گویش مازندرانی
چشمه و مرتعی در روستای کوهپر نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
شخم اول زمین
فرهنگ گویش مازندرانی
حقه، کلک
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در منطقه ی میخ ساز نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از بنیاد، از نخست
فرهنگ گویش مازندرانی
بن بکت
فرهنگ گویش مازندرانی
توان از دست داده، نیازمند به کمک دیگران، تنگدست
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی نفرین به دختران و زنان به معنی: ریشه ات قطع شود
فرهنگ گویش مازندرانی
بن بکت
فرهنگ گویش مازندرانی
قطع شدن آب، نابود شدن و از ریشه و اصل افتادن، مفعول گشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پس مانده ی گندم در خرمن که تهی دستان آن را جمع آوری و مورد
فرهنگ گویش مازندرانی